آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
شعر
شعر
چهار شنبه 2 فروردين 1402برچسب:حامد عسکری " رفت و غزلم , :: 18:28 :: نويسنده : مهدی
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شده چهار شنبه 7 آذر 1397برچسب:, :: 9:15 :: نويسنده : مهدی
داغ داریم نه داغـی كه بر آن اخم كنیم یک شنبه 22 مرداد 1396برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : مهدی
اگه خیال تو همش باهام نیس خلوتمو چرا خراب می کنن؟ چرا راننده تاکسیا همیشه دوتا کرایه رو حساب می کنن؟
اگه خیال تو همه ش باهام نیس چرا قدم زدنهامو کش می دم؟ چرا غروبا که میرم کافی شاپ میرم دوتا قهوه سفارش میدم؟
دورو برم پره از آدمایی که داد درد مشترک میزنن قصدی ندارن ولی با کاراشون زخمای کهنه مو نمک می زنن
گفته بودم گریه بده واسه مرد غرور زیادش خوبه کم نمیشه مرد واسه بستن بند کفشش پاشو بالا میاره خم نمیشه....
شعر از: حامد عسکری شنبه 21 مرداد 1396برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : مهدی
هر بار خواست چای بریزد نمانده ای رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار با واسطه "سلام" برایش رسانده ای
حالا صدای او به خودش هم نمیرسد از بس که بغض توی گلویش چپانده ای
دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است گفتند باز روسری ات را تکانده ای
میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||
|